آنکس که مرادیوانه کرد

آنکس که مرادیوانه کرد/آنکه بااسمش مرابی خانه کرد


ازکنارم رفت وبازهم/درداین دل مرده راتازه کرد

همه کارهایت را بخشیدم

همه کارهایت را بخشیدم

جز آن تردید آخر هنگام رفتنت

که هنوز مرا به برگشتنت امیدوار نگه داشته

ما بهم نمیرسیم

اما بهترین غریبه ات می مانم

که تو را

همیشه دوستت خواهد داشت

از استادى پرسیدند: آیا قلبى که شکسته بازهم

از استادى پرسیدند: آیا قلبى که شکسته بازهم


 میتواند عاشق شود ؟


استادگفت :بله


پرسیدند : آیا شما  تا کنون از لیوان شکسته اب


 خورده اید؟


استادپاسخ داد :آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب


 خوردن


دست کشیده اید!؟

هزار کلمه

هزار کلمه بر جای خالی ات ریختم اما پر نشد ،


 به گمانم از جنس بی نهایتی .

تقصیر تو نیست! همیشه همین گونه بوده

تقصیر تو نیست! همیشه همین گونه بوده ،

 

برو اما من پشت سرت دست نه، دل تکان


 می دهم . . .

گاهی مرا یاد کن من همانم


گاهی مرا یاد کن من همانم که اگر ساعتی از


من بیخبر بودی آسمان را به زمین میدوختی . .

من میگم بهم نگاه آن

من میگم بهم نگاه آن

تو میگی که جون فدا کن

من میگم چشمات قشنگه

تو میگی دنیا دو رنگه

من میگم دلم اسیره

تو میگی که خیلی دیره

من میگم چشمات و واکن

تو میگی من و رها کن

من میگم قلبم رو نشکن

تو میگی من می شکنم من ؟

من میگم دلم رو بردی

تو میگی به من سپردی ؟

من میگم دلم شکسته است

تو میگی خوب میشه خسته است

من میگم بمون همیشه

تو میگی ببین نمی شه

من میگم تنهام می ذاری

تو میگی طاقت نداری

من میگم تنهایی سخته

تو میگی این دست بخته

من میگم خدا به همرات

تو میگی چه تلخه حرفات

من میگم که تا قیامت

برو زیبا به سلامت

من میگم خدا به همرات

تو میگی چه تلخه حرفات

من میگم که تا قیامت

برو زیبا به سلامت

قرار بود همیشه و همه جا همراه هم باشیم

قرار بود همیشه و همه جا همراه هم باشیم! بودم، نبودی...

قرار بود دلواپس دلواپسی های هم باشیم! شدم، نشدی...

قرار بود هر جا نیاز به یک سنگ صبور داشتیم کنار هم باشیم! بودم،

نبودی...

قرار بود دلتنگیهامونو فقط به همدیگه بگیم! گفتم، نگفتی...

قرار بود نگاه عاشقونمون فقط مال خودمون باشه! من بودم، تو نبودی...

قراربود دستامون گرمای هیچ دستی رو حس نکنه! حس نکردم، حس

کردی...
قرار بود مهربونی هامون دائمی باشه! بودم، نبودی...

قرار بود زیر بارون فقط منو تو باشیم! بودم، تو با دیگری بودی...

قرار بود تا آخر این دنیا منو تو با هم باشیم! هنوز هستم، از اولش

نبودی...

قرار بود...

وقتے معجزہ " تویے "


وقتے معجزہ " تویے "
دیگر هیچ اتفاقِ تازہ اے جز دوست‌ داشتنت نمے افتد ...

نڪند فڪر ڪنے


نڪند فڪر ڪنے در دلِ من یادِ تو نیست
گوش ڪن نبض دلم ، زمزمـہ اش ، با تو یڪے ست ...

در کتاب چار فصل زندگی


در کتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند...

گریه، دل را آبیاری می کند

خنده، یعنی این که دل ها زنده است...

زندگی، ترکیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را


قیصر امین پور