حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن

نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن

نه یار جوان نه باده صاف کهن

خواهم که به خلوتکده ای از همه دور

"من باشم و من باشم و من باشم و من "

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!

ا.معادی

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

 با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

 می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

 ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

 پایان ماجرای دل و عشق روشن است

 ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

 منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

 دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

 چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

 چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم...

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی!......

به چشمهایت بگو

به چشمهایت بگو

نگاهم نکنند…

بگو وقتی خیره ات می شوم کارشان به کار خودشان باشد…!

نه که فکر کنی خجالت می کشم ها…..نه!

حواسم نیست…

عاشقت می شوم

عـــــــزیــــــزم

↺عـــــــزیــــــزم↻

⇜❂✘ﺣـــــﺎﻻ کــــه ﺍﺳـــــــــﻢ ﻣـــــــــﻦ

ﺗــــــــﻮ ،¾black list،؟ ﺷُـــماســــت

ﺍﺳــــــﻢ ﺷُـــــمام ﺗـــﻮ ،¾قبرستون،؟ ﻗـــــﻠﺐ ﻣـــــﺎﺳـــﺖ✘❂⇝

↶آررره

زیادی دوستت داشتم!!!

زیادی دوستت داشتم!!!


میدانی اشتباه از کجاست؟؟؟


از تو نیست...!!!


هرجا رنجیدم


به رویت نیاوردم لبخند زدم...


فکر کردی درد ندارد


محکم تر زدی خنجرت را...

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری



صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری



خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی



بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی



خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا



می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا



خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه



هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه



خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه



نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه



خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره



بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره



خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه



نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه



خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه



تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه



خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن



بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن



خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی



وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی



خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی



از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟



خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی



اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی



خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه



بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه



خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی



کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی



خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه



چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه



خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون



اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون



خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن



چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن



خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت



اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت



خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت



دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت



خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه



که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه



خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی



تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی



خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی



از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی



خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره



ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

شکست عهد منو گفت: هر چه بود گذشت!

شکست عهد منو گفت: هر چه بود گذشت!

به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت.

بهار بود و تو بودیو عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

شبی به عمرم گرم خوش بود آنشب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم به جا گذاشت

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

گشود بس گره آن شب از کار بستۀ ما

صبا چو از بر آن زلف مشک زود گذشت

غمین مباش و میندیش از این سفر که تو را

اگر چه بر دل نازک غمی فزوده گذشت.

مهم نیست که شانه هایت تجسم است...

مهم نیست که شانه هایت تجسم است...

و آغوشت خیال!

همه یادت اینجاست...

نگاهت...

صدایت...

خنده هایت...

دیگر چه میخواهم؟!!!

هیچ!

دستانت را در دستهایم جا گذاشتی...

نگاهت را در نگاهم...

و خیالت را در خیالم...

و من آرامم...

آرام تر از همیشه...

مینویسم"دوستت دارم"

مینویسم"دوستت دارم"


نگو تکراریست....


شاید روزی برسد که نباشم تکرارش کنم

راه که میروی

راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم

میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم

میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …

تو فقط برای منی !

محبت زیادی همیشه آدم ها را خراب میکند


محبت زیادی همیشه آدم ها را خراب میکند

گاهی آدم ها می روند!
نه برای اینکه دلیلی برای ماندن ندارند
بلکه آنقدر کوچک اند
که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند!

مجنون ترند بعد غروب تو بیدها

مجنون ترند بعد غروب تو بیدها
خاکستری شدند تمام سپیدها


بی رنگ و بوست بی گل رویت بهارها
تو نیستی، عزاست بدون تو عیدها


مثل نسیم رد شدی و بعد رفتنت
پیغام غم شدند تمام نویدها

دوسِت دارم از ته دل


دوسِت دارم از ته دل ٬ دلی که پر پر میزنه
دلی که ساز عشقتو از همه بهتر میزنه
دوسِت دارمـ حتی اگه یه شب به خواب من نیای
عاشقتم مثل همه حتی اگه منو نخوای

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را دربین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و در تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم!
همین بود آخرین حرفت!
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟!
شاید خطا کردم...