وقتے معجزہ " تویے "


وقتے معجزہ " تویے "
دیگر هیچ اتفاقِ تازہ اے جز دوست‌ داشتنت نمے افتد ...

نڪند فڪر ڪنے


نڪند فڪر ڪنے در دلِ من یادِ تو نیست
گوش ڪن نبض دلم ، زمزمـہ اش ، با تو یڪے ست ...

در کتاب چار فصل زندگی


در کتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند...

گریه، دل را آبیاری می کند

خنده، یعنی این که دل ها زنده است...

زندگی، ترکیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را


قیصر امین پور

عشق یعنی:


عشق یعنی:
جسم و جانم مال تو
عشق یعنی
پرسش از احوال تو
عشق یعنی
از خودم من خسته ام
عشق یعنی
به تو دل بسته ام....

زندگی همین است


زندگی همین است

هر خاطره غروبی دارد

هر غروبی خاطره ای

و ما جایی بین امید و انتظار چشم میکشیم تا روزگار مان بگذرد!

گاهی هم فرق نمیکند چگونه؟ فقط بگذرد

خاطره هایت یک به یک از پیش رویم میگذرد


خاطره هایت یک به یک از پیش رویم میگذرد

چقدرشیرین است

امامن خاطرت را میخواستم نه خاطره هایت را

برای رفتن این همه شتاب نکن


برای رفتن

این همه شتاب نکن

لحظه ای بیشتر با من بمان و دلتنگی را در چشمانم بخوان

کاش به جای رفتن

برای بودنت تلاش می کردی

کاش نمی گذاشتی این همه نبودن را تحمل کنم

کاش مرا در انتهای کوچه خاطره ها تنها نمی گذاشتی