می خواستم بگویم

می خواستم بگویم


چـه اندازه دوستت دارم


اما برای بیانش


واژه‌های مناسبی پیدا نمی کنم

بــِه خـُـودَمـ آمَدمـ


بــِه خـُـودَمـ آمَدمـ انگـــآر تـــ♡ــویی در مَن بــُـود ...
این کَمــی بیشتــَـر از #دل بــِه کســی #بستـَن بــود ...

خاطره ها زمستانی شدند...

خاطره ها زمستانی شدند...

یخ زده ها را... [ هـــــا ] کن...

شاید یاد ، آوری تابستان آن روز ها را...

تمام شد اردیبهشت

تمام شد اردیبهشت

قدم زدن زیر باران

بی چتر

شعر خواندن

در کوچه و خیابان

هر چه بود تمام شد

با آن همه ادعا

خرداد رسید با گل های بنفشه

و عطر یاس 

توهنوز در همان ایستگاه نیامدن مانده ای 

بس است دیگر 

تو هم 

بیا برس از راه ..

اگر وقت ندارے حالم را بپرسی،


اگر وقت ندارے حالم را بپرسی،

درکت می کنم؛

اگر وقت ندارے با من صحبت کنی،

درکت می کنم؛

اگر وقت ندارے مرا ببینی،

درکت می کنم؛

اما اگر بعد از تمام اینها، دیگر دوستت نداشتم،

این بار نوبت توست که درکم کنی... !

هرگز از یک روز زندگی‌ات هم

هرگز از یک روز زندگی‌ات هم 

پشیمان نباش !


روزهای خوب شادی بخش‌اند ؛

روزهای بد تجربه آورند ...

روزهای بدتر درس می‌دهند ،

و روزهای بهتر خاطره آورند ...

کاش یه روزی یاد بگیریم

کاش یه روزی یاد بگیریم 
از به یاد آوردن خاطرات کسایی که 
راحت فراموشمون کردن دست برداریم
مثل خودشون، خیلی راحت...